اسرارِ سوختن
نی، گیاهیست خودرو، و در کنار برکه یا رودخانه یا تالاب میروید.
در برخی مناطقِ ایران، در یک روز خاص، بعد از اذان مغرب، آتش را در انبوه نیزار رها میکنند و میسوزانند، و این سوختن تا سحر ادامه مییابد.
در دل شب، بههنگام سوختن نیزارها، صداهایی عجیب و پر از اسرار به گوش میرسد و تا سحر غوغایی برپاست..!
دما دم صبح و قبل از طلوع آفتاب، به نیزار سوخته میروند..
بعضی از نیها نسوختهاند .
و در آتش سرخ شده یا به قولی پخته شدهاند..
نیهای سرخ شده را جمعآوری میکنند و از بین آنها، جدا سازی آغاز میشود.
برخی از نیها که دارای هفت بند و کمتر از یک متر هستند به درد ساز نی اصیل میخورند.
برخی بدرد فلوت و نیلبک و دوسازه، قشمه و…
اما موضوع اینجاست، آن دسته از نیها که ساز میشوند، باید زمانی که نواخته میشوند، اسرار سوختن را بیان کنند..
بشنو از نی، چون حکایت میکند
از جــداییهــــــا شـکایت میکند
اما در عرفان، یکی از معانی نِی؛
نه است، نیی، نیستی، هیچی..
در حقیقت، نِی، نماد انسان فارغ از خود است، دلباختهی معشوق واقعی و بریده از تمام مادیات و مسائل دنیوی..
پایینتر از همه خود را میانگارد، ولی در مقابل، به درکِ اشرف مخلوقات رسیده و میداند که؛ معشوق از او تعهد گرفته
اما منیت خود را نابود ساخته و از من و تویی، دوگانگی و چندگانگی گذشته، وحدت ساخته و جز او را نمیبیند..
یکشب آتش در نیــستانی فتــــــــاد
سوخت چون عشقیکه بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نیای شمع مزار خویش شد
نی بهآتش گفت: کاین آشوب چیست؟
مر تورا زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش: بیسبب نفروختم
دعوی بیمعنیات را سوختم
زانکه میگفتی نیام، با صد نمود
همچناندر بند خود بودی، که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی، علاجش آتـش است
با چنین دعوی، چرا ای کم عیــار
برگ خود میساختی هر نو بهار؟
“مجذوب تبریزی “
در میان نیهای سرخ شده، تعدادی نی سرخ شده و پخته کوتاه نیز میماند، که توان فریاد ساز را ندارد..! آنها نیز عاقبتی عجیب دارند..!
آن نیها، قلم میشوند..
میگویند و میخروشند، شکوه میکنند و آگاه میکنند و گاهی نیز مینالند….
بیصدا و خاموش.
No comment