نگاهی اجمالی به کتاب مائدههای زمینی
شاهکار آندره ژید
وقتی که میتوانی ناگفته را بخوانی
خورشید را بچینی، نادیده را ببینی
در خویشتن بمیری، تا عرش پر بگیری
دیگر چرا نظاره، دیگر چرا نظاره
از ما و من حذر کن، در خویشتن سفر کن
مانند جویباری بر قلب کوهساری
مائدههای زمینی شاهکار آندره ژید نویسندهٔ بزرگ فرانسه است که این کتاب نخستین بار در سال ۱۸۹۷ در پاریس منتشر شد.
مائدههای زمینی کتابی در ستایش شادی، شوق به زندگی و غنیمت شمردن لحظات است. آندره ژید در این کتاب خداوند را در همهٔ موجودات هستی متجلی میبیند و آزادانه و برخلاف قید و بندهای مذهب، عشق به هستی را مترادف عشق به خداوند میداند. او کتابش را «ستایشی از وارستگی» مینامد.
امتناع از هر گونه علاقه و وابستگی و ستایش شور و عشق و نگاهی هر لحظه نو به تمام جلوههای هستی.
ریشهٔ اندیشههای این کتاب را در کتاب مقدس و نوشتههای نیچه فیلسوف و شاعر آلمانی باید جست.
بخشهایی از کتاب مائده های زمینی
ناتانائیل کتابم را به دور افکن و هرگز از آن خرسند مباش. گمان مبر که کسی دیگر نتواند بر حقیقت «تو» دست یابد.
«بگذار عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیزی که به آن مینگری.»
کتابم را به دور افکن و به خود بگو که اینها یکی از هزاران نگرش ممکن در رویارویی با زندگی است. نگرش خود را بجوی.
آنچه را دیگری نیز میتواند بهخوبی تو انجام دهد، انجام مده. آنچه را دیگری نیز میتواند بهخوبی تو بگوید و بنویسد، مگو و منویس.
در درون خویش، تنها به چیزی دل ببند که احساس میکنی در هیچجا جز در تو نیست و از خویشتن، با شکیبایی یا ناشکیبایی موجودی بیافرین که جانشینی برای آن متصور نباشد.
چنان زندگی کن که زندگیات بدون ترس از نتایج محرماتی که اخلاقیات رسمی بر تو تحمیل میکند، پذیرای هر رویدادی باشد.
هرچند ژید خطر افراط کاری را به خوانندهٔ کتاب خود هشدار میدهد و در آخر از او میخواهد که:
کتاب مرا به دور بینداز، مگذار متقاعدت کند! گمان مبر که حقیقت تو را کس دیگری میتواند برایت پیدا کند. به خود بگو که این کتاب هم چیزی نیست، مگر یکی از هزاران شیوهٔ رویارویی با زندگی. تو راه خویش را بجوی!
آنچه نویسنده بر آن اصرار دارد، عصیان علیه عقلگرایى محض، بیان خودجوش اندیشهها و گریز از دستورات خشک اخلاقى شعارگونه و دعوت به آزاد بودن همراه با میل به خوشبختى همگان است.
خوشبختى من یعنى افزودن بر خوشبختى دیگران. براى خوشبخت بودن احتیاج به خوشبختى دیگران دارم.
می خواستم که این کتاب میل خروج را در تو برانگیزد.خروج از هر کجا، از شهر و دیارت، از خانواده ات، از اتاقت یا از اندیشه ات…امیدوارم این کتاب به تو بیاموزد که به خویشتن بیشتر علاقه بورزی تا به کتاب و سپس به چیزهای دیگر بیشتر از خودت.
ناتانائیل، آرزو مکن که خدا را در جایی جز همه جا بیابی.هر مخلوقی نشانی از خداست و هیچ مخلوقی او را هویدا نمی سازد.هماندم که مخلوقی نظر ما را به خویشتن منحصر کند،ما را از خدا بر می گرداند.
به هر کجا بروی جز خدا چیزی را ملاقات نمی توانی کرد.به خویش بقبولان که تنها خدا است که موقت نیست.ای کاش اهمیت در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن می نگری.»
من نمیدانم
– و همین درد مرا سخت میآزارد –
که چرا انسان، این دانا
این پیغمبر
در تکاپوهایش:
– چیزی از معجزه آن سوتر –
ره نبردهست به اعجاز محبت،
چه دلیلی دارد؟
که هنوز
مهربانی را نشناخته است؟
و نمیداند در یک لبخند،
چه شگفتیهایی پنهان است!
من بر آنم که در این دنیا
خوب بودن – بهخدا- سهلترین کار است
و نمیدانم
که چرا انسان،
تا این حد،
با خوبی
بیگانه است.
و همین درد مرا سخت میآزارد!
No comment