نگاهی اجمالی به کتاب قدرت در درون ماست (The Power Is Within You)
اثر لوییز ال هی (Louise Hay)
انسان همواره در جستجوی خود بوده است، اما گاهی در زندگی دچار روزمرگیهای فراوانی شده و در نتیجه خود را فراموش کرده است.آگاهی همواره در دسترس ماست به شرطی که بتوانیم از آن بهرهمند شویم.
گاهی آنقدر همه چیز را دور از دسترس میپنداریم که نمیدانیم آنچه که تصورش را هم نمیکنیم به ما نزدیکتر از آن بوده که فکرش را در سر بپرورانیم. ما همواره میتوانیم با خود برترمان (آگاهی) ارتباط مستقیم برقرار کنیم تا بتوانیم به خواستههای درست، اهداف یا آرزوهایمان در جایگاه درست برسیم.
آفریدگار در میان هر مخلوقی، تکهای از خود و روحی از طبیعت خود را به جای گذاشته است که به واسطه آن هر مخلوقی میتواند خالق باشد یعنی به جای اینکه منتظر باشید تا نیازهایتان از جایی دیگر تامین شود، میتوانید توسط قدرت فکر و روحتان کار کنید تا عناصری را که به آن نیاز دارید خودتان به دست آورید.
هیچ نیرویی خارج از تو نمیتواند بر روی زندگیات تاثیر بگذارد، مگر آنکه تو با افکارت به آن نیرو و قوت ببخشی… بزرگترین قدرت در درون توست. از قدرت درونی خود استفاده کن، و بدان که برای زندگیات هیچ چیزی در این دنیا از آن قدرتمندتر نیست.
در درون هر یک از انسان ها نیرویی وجود دارد که میتواند انسان را به سوی سلامت کامل و زندگی بهتر هدایت کند. اما قدم اول این است که انسان ،خودش را باور داشته باشد و این کار تنها با خودشناسی به وسیله قدرت درون است که امکان پذیر میشود.
اتفاقی ناگوار ممکن است خیلی برایمان سودمند باشد اگر ما به روشهایی به آن نزدیک شویم که بتوانیم رشد یابیم.
اگر انسان به وسیله قدرت برتر جهانی خود که همان قدرت درون اوست، بتواند انتخابهای آگاهانهای داشته باشد، بیشک می تواند زندگی جدیدی که تنها زیبایی در آن وجود دارد را بسازد. هریک از ما با جهان و با همهی زندگی پیوند کامل داریم. قدرت در درون ما است تا افقهای آگاهیمان را گسترش دهیم.
هر انسانی با توجه به طرز فکر و ادراکات حسی خود در به وجود آوردن حالات روحی اعم از خوب و یا بد برای خودش، نقش بهسزایی دارد.
آدمی می تواند باورها و عقاید خودش را داشته باشد فارغ از این که در جهان اطراف چه میگذرد. اما نقطه مشترکی که در همه وجود دارد فکر کردن به مصالح و خیر خودمان است که در این صورت باید به صدای درون گوش دهیم. لذا این کار با توجه به دستورهایی که از سوی اطرافیان به ما داده میشود، آسان نخواهد بود. اما در آخر این خودِ ما هستیم که باید با انتخابهای درست، حامی خودمان باشیم و با کمک قدرت درون به شعوری برسیم که پاسخ همه سوالات را میداند.
خانم هی وقتی میفهمد که به سرطان مبتلا شده او میداند که وجود سلامت تغذیه و تحت نظر بودن پزشک فقط میتواند به او کمک کند. اما درمان واقعی او در درون ذهن خودِ اوست. او تصمیم گرفت که خودش را بیشتر دوست بدارد و ساعات روزمره زندگی خود را با هدف سپری کند. سعی کرد که شعور و حس بخشش را در خود تقویت کند تا حس بهتری نسبت به زندگی و اطرافیان داشته باشد.
وقتی به بصیرت درونی دست یابیم، افقهایمان گسترده میشوند.
اگر خواستار یک تحول شگرف در زندگی خود هستیم باید با عوض کردن نگرش خودمان این تحول را در فکر و روح خود ایجاد کنیم .فارغ از این که کجا هستیم و چه اتفاقاتی برایمان افتاده است.در این صورت است که می توان ذهن را به خدمت زندگی برای تکامل اعمال به کار گرفت.
هر عملی در این دنیا عکس العملی دارد.این قانون ذهن است مثل هر قانون دیگری ،قانون جاذبه،قانون الکتریسیته و ….
قانون ذهن درست مثل قانون سوم نیوتون است.منتهی در شرایط متافیزیکی و غیرمادی! با مقایسه این دو قانون در می یابیم که یک رابطه منطقی بین قوانین فیزیکی و روحی برقرار است.
افکار به سرعت وارد ذهن ما میشوند و مسلما نمیتوان آنها را سریعا مدیریت کرد. این در حالی است که قدرت تکلم ما بسیار کندتر عمل میکند. پس ما باید با گوش کردن و اصلاح صحبتهایمان به افکار شکل منعطفتری بدهیم. تا قدرتی که در لحن نهفته است، اثر خودش را بگذارد.هر سخنی که از زبان ما جاری می شود به صورت تجربه و عمل به خودِ ما باز میگردد.به عبارت دیگر میتوان گفت با دیگران آنطور رفتار کن که میل داری با خودت رفتار شود.
لحن و روش گفت و گوی درونی بسیار با اهمیت است. یعنی همان روشی که ما با خودمان ارتباط می گیریم. این ارتباط ، پایه و اساس رابطه و لحن صحبت ما با دیگران است.در واقع اگر بخواهیم مسئولیت زندگیمان را برعهده بگیریم باید مسئولیت زبانمان را تقبل کنیم.چراکه زبان وسیله و بیان راهی است که ما افکارمان را به بیرون منتقل میکنیم.
قدرت کلمات بر قدرت ضمیر نیمه خودآگاه (نیمه آگاه منطقه ایست بین خودآگاه و ناخودآگاه)ما تاثیر زیادی دارد. ضمیر نیمه آگاه انسان به سرعت عمل میکند. و تمام افکار و کلمات و انتخابهای ما را در لحظه میپذیرد. از این روی باید سعی کنیم که هرچه بیشتر از انرژی و کلمات منفی پرهیز کنیم. و بهترین راه حل برای این کار عشق ورزیدن به خودمان است.
ما چیزی فراتر از کالبد و شخصیتمان هستیم. روح درونی همیشه زیبا و دوستداشتنی است، مهم نیست ظاهر بیرونیمان تا چه حد ممکن است تغییر کند.
ما در کنار همه تواناییهایمان،موانعی را داریم که بعضی از آنها علت عدم توانایی ما هستند. مهم ترین موانعی که بر سر راه ما قرار میگیرند انتقاد، ترس، احساس گناه و انزجار است. که بیشترین منفی بافی را در ذهن ما به وجود میآورند. در بین همه احساساتی که انسان دارد شاید احساس خشم و انزجار مخربترین آنها باشد. وقتی که احساس خشم به انسان دست میدهد و از دست کسی عصبانی میشود نباید سعی کند که این خشم را در خودش کنترل کند.
چرا که با انجام این کنترل به مرور زمان شخص دچار اختلالات روحی و روانی و صدمات جسمی می شود.این خشم باید به بیرون منتقل شود.ورزش، داد زدن در خلوت، زدن بالشت، حرف زدن در مقابل آینه و … از راه های مؤثری است که میتوان خشم را بیرون ریخت.
خشم هیجانی صادقانه است که وقتی به شکل ظاهری تخیله نشود، در درون فرو خورده میشود و اغلب به شکل بیماری یا ناکارآمدی رشد مییابد.
البته باید بعد از این که خشم خودمان را از دست طرف مقابل، بیرون ریختیم او را ببخشیم. اگر در آخر بخشیدن نباشد، تمام آن کارها بی فایده خواهد بود و فقط تلقینی از بیرون ریختن خشم بوده است!
انزجار همان خشمی است که روی هم انباشته شده. و به صورت نفرت در بدن نفوذ می کند. ترس از نبود اعتماد در وجود ماست که در نتیجه به عدم اعتماد به زندگی منجر می شود. اعتماد تنها راهی است که میتوان بر ترس غلبه کرد. اعتماد به قدرت درونی که در ارتباط با شعور جهانی است.
چگونه خودمان را دوست بداریم؟!
اولین آن دست برداشتن از انتقاد جویی از خود و دیگران است.
دومین روش این است که باید از ترساندن خویش دوری کنیم.و خودمان را با افکار دلهره آور مجازات نکنیم.
سومین روش ،روشی است که با خودمان مهربانانه، صمیمانه و بزرگوارانه برخورد کنیم.
چهارمین روش آن است که بیاموزیم با افکار و ذهنمان مهربان باشیم.
پنجمین روش آن است که از خودمان تعریف کنیم، که این کار باعث تحسین روح میشود.
و ششتمین روش این است که مراقب بدنمان باشیم.
و نهایتا دوست داشتن خود است. اگر بتوانیم در خودمان احساس آرامش ایجاد کنیم و به خودمان احترام بگذاریم آن وقت است که میتوانیم خودمان را دوست داشته باشیم. اندیشههایی که انتخاب میکنید، تجربههای شما را میآفریند. گذشته را نمیتوان عوض کرد، اما آینده از اندیشههای کنونی ما شکل میگیرد.اتفاقی ناگوار ممکن است خیلی برایمان سودمند باشد اگر ما به روشهایی به آن نزدیک شویم که بتوانیم رشد یابیم.
عشق قدردانی و درکی عمیق است. منظور از عشق درک ارزش وجودی انسان و تقدیر و تشکر از آن است. زمانی که عاشقانه خود را دوست داریم ، تمامیت وجود خود را باید بپذیریم، ضعفها، کاستیها، نداشتهها، محدودیتها و محرومیتها، اعمالی که به درستی انجام ندادهایم، پریشانی ها و همچنین تمام امتیازهای مثبت و فوق العاده خود را بپذیریم و همه را با هم جمعاً به صورت کلی به هم پیوسته و واحد بدانیم و بی قید و شرط این مجموعه به هم پیوسته را دوست بداریم. اغلب ما تا وزن کم نکنیم ، تا شغل خوبی نیابیم ، تا حرفه خود را ارتقاء ندهیم خود را دوست نمی داریم و برای خود ارزش و احترام قائل نیستیم. همه باید خود را همان گونه که هستند نه آن گونه که باید باشند ، دوست بدارند. دوست داشتنی بی قید و شرط و بیحد و مرز برای بهبود و ارتقاء زندگی نیاز است.
No comment