درسهایی از کتاب نیمه تاریک وجود
اثر دبی فورد
این کتاب در ۱۰ فصل، سفری را از بیرونیترین پوسته وجود آدمی آغاز میکند؛ با این هدف که لایههای رسوبی و تهنشین شده ذهنتان را بشکافد و خود واقعیتان را به شما بنمایاند. در این سفر، به تعداد وجوه مختلف شخصیتتان، چه آنها که آشکارند و چه آنها که پنهانند، همسفر خواهید داشت.در وجود هر کدام از ما خصوصیات و ویژگیهایی وجود دارد که ما به صورت آگاهانه و یا ناخودآگاه آنها را نمیپسندیم و دوستشان نداریم. این ویژگی ها، جنبههای مختلفی از جمله ویژگیهای ظاهری و یا خصوصیات شخصیتی و رفتاری ما را در بر میگیرند. عدم پذیرش این موارد معمولاً فشار روانی بر ما وارد کرده و باعث میشود برای فرار از روبرو شدن با آنها دست به رفتارهای مختلفی از جمله فرافکنی بزنیم. به همین دلیل است که بیشتر افراد ریشه ناراحتیها و تنشهای درونی خود را در بیرون از خویش جستجو کرده و به دنبال تغییر دادن عوامل بیرونی هستند. به عبارت دیگر ما اعتقاد داریم که دیگران یعنی همسر، پدر، مادر، دوست، همکار، رئیس و … باید خودشان را تغییر دهند تا حال ما بهتر شود.
سایه در هر فرد شامل آن دسته از خصوصیات و ویژگیهایی است که افراد حاضر به پذیرش آن نیستند و سعی در پنهان کردن آن دارند. خصوصیاتی مثل تنبلی، پرخاشگری، اهمالکاری، ترس، دروغگویی، فریبکاری، بی نظمی، سلطه جویی و ….
هر یک از ما خصوصیاتی داریم که دوستشان نداریم. بنابرین سعی در پنهان کردن آنها داریم. چون تصور می کنیم اگر با این ویژگیها شناخته شویم منزلت و جایگاه ما نزد دیگران تنزل پیدا میکند. اما واقعیت این است که این سایهها مانند توپهای پلاستیکی هستند که روی آب قرار دارند و ما سعی داریم با فشار آنها را زیر آب نگهداریم. انجام این کار طبیعتاً نیاز به صرف انرژی زیادی دارد. اما به محض اینکه ما دست از فشار برمیداریم این توپها دوباره روی آب آمده و نمایان می شوند.
ما زمانی می توانیم به آرامش و صلح درونی واقعی برسیم که بتوانیم این سایه ها را بشناسیم و بپذیریم. ما باید به این باور برسیم که تمام ویژگیهای شخصیتی به ظاهر منفی ما، دارای موهبتها و درسهای بزرگی برای ما هستند. برای پذیرش این ویژگیها لازم است تا قبل از هر چیز موهبتها و جنبه های مثبت این خصوصیات را درک کنیم و به دیده احترام به آنها نگاه کنیم. ما باید بتوانیم به همه جنبه های وجودمان اجازه بودن بدهیم.
نیمۀ تاریک وجود از بخشی از وجودمان سخن میگوید که به روی آن چشم بسته و نادیدهاش گرفتهایم. بخشی از خود ما که بدون پذیرش آن هیچگاه کامل نخواهیم شد و به یکپارچگی دست نخواهیم یافت. برای قضاوت نشدن، پذیرفته شدن، محترم ماندن و در نهایت داشتن زندگی سالم و شاد باید درون خود را شناخت و با آن مواجه شد.
هنگامی که متوجه شوید آنچه در زیر لایه رویی آگاهی قرار دارد، فقط افکار و احساسات پردازش نشده است، زخمتان التیام می یابد. هنگامی که اجازه دهید بخشهای سرکوب شده وجودتان رو بیایند، می توانید راحت شوید و دوباره با آسودگی نفس بکشید. هنگامی که نقابی را که حساسیت و انسانیت شما را پوشانده است، از چهره برگیرید، با وجود حقیقی خود روبهرو می شوید.
گام نهادن در فرآیند خودشناسی یکی از باارزشترین و کاربردیترین اقداماتیست که یک انسان میتواند در طول زندگی انجام دهد. من، من هستم و شما، شما هستید! هر کدام از ما منحصر بفرد و بی همتا هستیم و سفر خاص خود را پیش رو داریم.
جهان برای خردمندان به منزله آموزگار و برای نادانان همچون دشمن است. جهان هم بهشت است هم دوزخ !
نیمه تاریک چیست؟
همه ما انسانها بهجز آن بخش روشن و واضح وجودمان که خود و دیگران مدام با آن سر و کله میزنیم، بخشی تاریک و فرو رفته در سایه، در اعماق وجود خود و در بخش زیرین لایه آگاهیمان داریم. این نیمه تاریک ما انباشتی از تمام صفات و ویژگیهایی است که خواستهایم از آن فرار کنیم، آن را پنهان کنیم، چرا که از آن بدمان میآمده است. این به سایهراندن بخشی از وجودمان، ممکن است آگاهانه و نیز ناآگاهانه و تحت تأثیر نیروهای بیرونی باشد. بدینترتیب که مثلا وقتی ویژگی منفیای از ما سرزده، از سوی دیگرانی همچون پدر یا مادر یا دوستان نزدیکمان به خاطر آن ویژگی سرزنش شدهایم، بلافاصله خواستهایم تا آن ویژگی منفی را در خود پنهان و بعدتر حتی آن را کتمان کنیم. بنابراین، این جنبه وجودمان را خودمان سرکوب میکنیم و با تبعید کردن بخشی از آن، یکپارچگی خود را از دست میدهیم. هر کدام از ما ، به دلیل ترس از رانده و سرزنش شدن ، سایهای تاریک در وجودمان ساخته ایم و حالا وجودی دو تکه داریم ، درون و بیرون
قسمت درونی خود
قسمت درونی، همان پستوی تاریکی است که تکهپارههایی از وجود ما را در خود دارد و قسمت بیرونی هم دیگر آن چنان اعتمادی بدان نیست! میپرسید چرا؟
ما آنقدر درگیر مسائلی مانند «آیا از نظر دیگران خوب هستم؟» یا «نکند به دلیل داشتن فلان ویژگی، برای اطرافیانم یک انسان بد به نظر برسم؟» هستیم. ناخودآگاه شروع میکنیم به نقابسازی در بخش بیرونی وجود خود. در نهایت، ما بیشتر و بیشتر از خودمان، از وجودی یکپارچه که آمیزهای از ویژگیهای مثبت و منفی است، دور میشویم. این دور شدن از خود، هم به ضرر شما است و هم به ضرر اطرافیانتان. اما ، چیزی که اهمیت دارد این است که دو تکه شدن وجودتان را دریابید و خودتان را گول نزنید. زیبایی انسان همانند زیبایی جهان در داشتن همه چیز -بد و خوب- با هم است. ما در دوران کودکی، وجودی یکپارچه بودیم که هنگام بروز رفتاری مغایر با معیارهای بزرگسالان، هیچ از آن فرار نمیکردیم، بلکه آن را برعهده میگرفتیم و با آن همه، چیزی از زیبایی و معصومیت ما کاسته نمیشد. زشتیها از جایی شروع شدند که یاد گرفتیم به خودمان دروغ بگوییم و خودمان را انکار کنیم.
سرکوب نیمه تاریک
یادتان باشد که هرچه نیمه تاریک خود را بیشتر سرکوب کنید، سایه شما لجبازتر خواهد شد و آزار و اذیت آن بیشتر و حضورش مداومتر.
ما گمان میکنیم که نقابهایمان، شخصیت درونیمان را پنهان میدارد. امّا هر آنچه که در وجودِ خود نمیپذیریم، در نامنتظرهترین لحظات سر برمیآورند و خود را نشان میدهند.
چطور از قضاوت دیگران دست برداریم؟
حتماً شما هم این تجربه را داشتید که نسبت به برخی از رفتارها و خصوصیات دیگران که از نظر شما ناپسند است احساس ناراحتی کنید و در مورد آنها قضاوت کنید. همه ما به صورت بالقوه می توانیم دارای همه خصوصیات و ویژگیهای منفی باشیم که در دیگران می بینیم. ما از دوران کودکی یاد گرفته ایم که جهان را به شکل بدها و خوبها ببینیم و بر مبنای تفاوتهایی که با دیگران داریم خودمان و دیگران را ارزیابی کنیم. این داوری و قضاوت کردن شامل وضعیت ظاهری، جایگاه اجتماعی، ملیت، دین و بسیاری از موارد دیگر می شود.
برای اینکه با خودمان به صلح برسیم باید بتوانیم همه آن چیزهایی که در دیگران دوست داریم و یا از آن بیزار هستیم را در آغوش بگیریم و بپذیریم. برای پذیرش این موضوع باید به این درک برسیم که همه ما دارای خصوصیات مثبت و منفی فراوانی هستیم. قبل از اینکه در مورد رفتار بد دیگران بخواهیم قضاوت کنیم باید به یک نکته مهم توجه کنیم. اینکه اگر ما شرایط زندگی و تجارب آن فرد را داشتیم و در موقعیت او قرار می گرفتیم چطور عمل می کردیم؟ آیا در آینده این امکان وجود ندارد که ما هم همان رفتارهای نامناسب را از خودمان نشان دهیم؟
نیمه تاریک وجود و فرافکنی خصوصیات منفی
ما انسانها عادت داریم که خصوصیات منفی خودمان را فرافکنی کنیم و در دیگران ببینیم. واقعیت این است که وقتی ما درباره جنبه هایی از شخصیتمان که دوست نداریم مضطرب هستیم، مکانیسم دفاعی ما وارد عمل می شود. در نتیجه ما این ویژگی ها را به عوامل و افراد بیرونی نسبت می دهیم تا اضطرابمان کم شود. این نکته طلایی را به یاد داشته باشید که هر گاه دیدید که نسبت به یک ویژگی رفتاری و شخصیتی فردی خیلی حساس هستید بدانید که خود شما هم این خصوصیت را دارید. وقتی شما ویژگی های نامطلوبتان را پنهان می کنید، نسبت به دیدن آن در دیگران بیشتر حساس می شوید. این یک قانون الهی است که هستی همواره ما را به سمتی هدایت می کند که تمامیت وجودمان را بپذیریم.
ما هر کسی و هر چیزی را که جنبه های فراموش شده وجودمان را انعکاس می دهد به خود جذب می کنیم. تا زمانی که جنبه ای را در خودمان نمی پذیریم، افرادی را به زندگیمان جذب میکنیم که آن جنبه را از خود نشان میدهند. بنابراین برای اینکه بتوانیم دیگران را دوست داشته باشیم نیاز است که تمام جنبههای وجودمان را بدون قید و شرط دوست داشته باشیم. وقتی که تمام ویژگیهای خودتان را بپذیرید دیگر با افراد دارای آن ویژگی تماسی نخواهید داشت.
چطور از درد و رنجهای گذشته رها شویم؟
بیشتر ما تمایل داریم فقط مسئولیت اتفاقات خوب زندگیمان را بپذیریم و از قبول مسئولیت اشتباهات طفره می رویم. مسئولیت پذیری نیاز به تغییر نگرش دارد. برای این کار باید گذشته مان را جستجو کنیم تا تعبیر نیرو افزایی پیدا کنیم که به ما برای پذیرش مسئولیت اتفاقات گذشته کمک کند.
در مواجه شدن با اتفاقات ناخوشایند زندگی و تفسیر آنها، ما باید تفسیرهایی را انتخاب کنیم که زندگیمان را به پیش ببرند و به ما قدرت دهند نه آنهایی که به ما احساس تنهایی و ناتوانی می دهند. ابداع تعبیرات جدید، ساده ترین راه برای تبدیل یک تجربه منفی به موردی مثبت است. تمامی رویدادهای زندگی خنثی هستند و این ما هستیم که جهان را با عینکی متفاوت می بینیم و هر رویدادی را به شکل متفاوت درک می کنیم. این نگرش ها و تعبیرات ما هستند که بر احساساتمان تاثیر می گذارند نه خود آن رویدادها.
No comment