ارسالی، بسکابادی ،دانشجوی دکتری مدیریت منابع انسانی
دانشگاه بیرجند ،خراسان جنوبی
بحث نورولیدرشیپ، زیرمجموعه علوم اعصاب سازمانی و علوم اعصاب اجتماعی و بهطور کلی علوم اعصاب است.
در این شاخه از علم، تلاش میشود رهبران با استفاده از علوم اعصاب، تأثیر عمیقتری بر مغز و اعضای شناختی بگذارند تا کنترل بهتری بر عناصر و عواملی که در مدیریت سازمانی موثر هستند، داشته باشند.
این شاخه از علم، به نوعی بازگشت به مطالعات کمیگرایانه است. مطالعات در حوزه رهبری سازمانی از حدود سال ۲۰۰۶ بسط و گسترش پیدا کرد.
براساس یافتههای علوم اعصاب، احساس و افکار و رفتار و محیط میتواند بر شیمی مغز اثرگذار باشد. براساس یافتهها، مغز اثرگذار و اثرپذیر است.و میتوان فرمول شکلدهنده رفتار را کنترل کرد و تحتتأثیر قرار داد و تا حدودی میتوان شیمی مغز را کنترل کرد.
مغز انسان در واکنش به هر چیزی که احساس میکنیم، تصور میکنیم، فکر میکنیم و یا انجام میدهیم، واکنش نشان میدهد و الگوها و مدلهای عصبی خود را هر لحظه تغییر میدهد.
سازمانهای مغزدوست، تلاش دارند تا استرس را به حداقل برسانند، چراکه استرس، از بینبرنده دندریتهای نورون مغز انسان هستند و سبب اُفت محسوس در عملکرد احساس و رفتار و … میشود.
«نورونهای آینهای »
این نورونها، گروهی از نورونهای ماده خاکستری مغز هستند و هنگامی که یک فرد عملی را انجام میدهد و یا زمانی که یک نفر دیگر در حال انجام فعالیتی است و فرد دیگری آن عمل را میبیند، فعال میشود.
🧕🏻براساس تحقیقات، زنان نورونهای آینهای بیشتری نسبت به مردان دارند، لذا زبان بدنها را خیلی بهتر از مردان تشخیص میدهند. زنان، قدرت ذهنخوانی قویتری نیز دارند.
هورمونها میتوانند تغییراتی در خلقوخو و رفتار ما ایجاد کنند. شاید هورمون به تنهایی شکلدهنده یک رفتار خاص نباشد، ولی میتواند احتمال بروز یک رفتار را افزایش دهد.
🫀 بهعنوان مثال، هورمون «سروتونین» میتواند در ایجاد کاهش نوسانات خلقوخو موثر باشد و در حالات روحی و روانی فرد تعادل ایجاد کند. ترشح بیشتر این هورمون، احساس اعتماد به نفس، احترام و اثربخشبودن، وظیفهشناسی و هنجارپذیری را در فرد تقویت میکند و بالعکس افرادی که میزان کمتری از این هورمون را دارند، احساس انزوای بیشتری داشته و با کاهش آن، احتمال ابتلا به افسردگی افزایش مییابد.
😌شخصیت آرام و موقر خود را مدیون آزادسازی هورمون سروتونین هستیم، این هورمون، عصبانیت یا حالات تهاجمی و تکانش در فرد را کنترل میکند.
🥛🍦🧁🍞🥔🌽🧅
🤾🏻♂️ثابت شده که تحرک بدنی، خوردن کربوهیدراتها و لبنیات، ویتامین B12 و اُمگا ۳، به افزایش ترشح سروتونین کمک میکنند.
سازمانهای مغزدوست و نورولیدرها، به جایگاه مهم این هورمون در رفتار کارکنان واقف هستند.
سئوالاتی که مطرح است
۱- هورمونها و شیمی مغز چه تاثیراتی بر احساسات، افکار و رفتار ما میگذارند؟
۲- چگونه میتوان بر شیمی مغز اثر گذاشت؟
تاثیر تغییرات محیطی بر ایجاد سازمان مغزدوست
☀️🌤️نور، یکی از فاکتورهای محیط فیزیکی است که براساس یافتهها میتواند باعث افزایش سروتونین شود. حتی محققان تاکید دارند که باید در نوبت کاری شب، نور را بیشتر کرد، در غیراینصورت «ملاتونین» بیشتر ترشح و «سروتونین» کمتر ترشح میشود. نور بر هوشیاری ذهنی و سرعت فکر کردن، روحیه و انرژی ذهنی ما تاثیرگذار است. نور کم، با افسردگی رابطه دارد.
نور بهویژه نور طبیعی ناکافی در محیط کاری میتواند بر بیحالی، خستگی عاطفی، کاهش خُلقیات مثبت، کاهش رفتارهای هنجارمند و کاهش رفتارهای مسئولیتپذیرانه موثر باشد.
🔴🟠🟡🟢⚪🔵🟣⚫🟤
رنگ هم میتواند شیمی مغز را تحتتاثیر قرار دهد. رنگها بر حس تشخیص زمانی و ادراک از اندازه نیز موثر هستند.
🌮🍔🥙🍜🍝
هاوارد کشف کرد که بوها نیز شیمی مغز را تحتتاثیر قرار میدهند. همچنین هوای آزاد و صدا هم بر شیمی مغز موثرند.
اهمیت عنصر «حمایت» در عملکرد و رفتار کارکنان ،
حمایت مدیر از کارکنان، بر تغییرات شیمی مغز آنها موثر است. حمایت، کاهشدهنده کورتیزول (هورمون غم)، افزایشدهنده سروتونین (افزایش عزت نفس)، افزایشدهنده آندورفین (احساس آسودگی و امنیت)، افزایشدهنده اُکسی توسین و رامکننده آمیگدال (تقویت ارتباطات و صمیمیت و پیوند و انسجام سازمانی) و افزایشدهنده دوپامین (اشتیاق) است.
محیطهای اجتماعی و محترمانه میتوانند باعث فعال شدن مراکز پاداش در مغز شوند.
مغز به محیطی غنی از نظر تعامل برای سرزنده ماندن در سنین بالا نیاز دارد. محیط اجتماعی و ارتباطی خوب میتواند انعطافپذیری عصبی را تحریک کند، درحالیکه فقر ارتباط و تعامل به مغز آسیب میرساند. تحقیقات تجربی ثابت کرده، افرادی که ارتباطات بهتری دارند، توانمندی و انگیزه بیشتری برای رسیدن به اهداف خود دارند.
قدردانی نیز باعث افزایش عزت نفس یعنی افزایش هورمون سروتونین میشود.
این عامل، کاهنده میزان اضطراب، افزایشدهنده امید و نگرش مثبت، تحکیمکننده ارتباطات کاری و حس اعتماد است.
شادی و شوخی در محیط کار نیز مغز را در وضعیتی قرار میدهد که پذیرای تغییرات ناگهانی ذهنی باشد. اگر میخواهیم کارکنان دارای سلامت مغز باشند، ضرورت ایجاد نشاط و شادی در محیط کاری احساس میشود.
مغز همواره به دنبال حداکثرسازی پاداشها و حداقلسازی تهدیدات است. حداکثرسازی پاداشها، منجر به ایجاد فضای نشاط، آرامش، عزت نفس و اطمینان میشود و حداقلسازی تهدیدها، استرس، اضطراب، ناامیدی و بیاحترامی را از بین میبرد. اگر مغز سیگنالهایی دریافت کند مبنی بر اینکه پاداش زیاد است، احتمال ترشح هورمونهایی مانند سروتونین افزایش مییابد و فرد گرایش و اراده بیشتری برای انجام امور در خود احساس میکند. اما اگر مغز احساس کند که تهدید زیاد است، آنگاه مرکز ترس مغز فعال میشود و هورمونهایی مانند کورتیزول و تِستوستِرون ترشح میشود. در این حالت رفتارهای اجتنابی و عدم علاقهمندی به پذیرش مسئولیت و همکاری در فرد تقویت خواهد شد.
یک نورولیدر باید روزبهروز در سازمان تهدیدها را به حداقل و پاداشها را به حداکثر برساند.
مدیر موفق میداند که بیاحترامی و تفاوت قائلشدن از سوی او تهدید است .
با اشاره به نتایج برخی پژوهشهای انجام گرفته در زمینه رهبری سازمانی براساس علوم اعصاب،
دیوید راک در سال ۲۰۰۶، پنج فاکتور را برای سازمان مطرح کرد:
مقام (احساس اهمیت)، اطمینان و امنیت، خودمختاری و آزادی عمل، وابستگی به جمع و انصاف.
رهبر سازمانی که بتواند این عناصر را رعایت کند و بهکار گیرد، پاداشها را بیشتر و تهدیدها را کاهش داده و تغییرات مثبت در این زمینه موجب تغییرات در شیمی مغز کارمند شده و تجربیات عاطفی بهتر و مثبتتری در محیط کار می شود.
موضوع نورولیدرشیپ در سال ۲۰۰۶ توسط دیوید راک نخستینبار مطرح شده، ولی دانش آن براساس یافتههای مغز و اعصاب و سایکولوژی، چیز جدیدی نیست. در این زمینه میتوان به مطالعات پیشینی همچون کتاب دنیل کانهمَن با عنوان « Thinking, Fast and Slow» اشاره کرد .
اصل درونیسازی ارزشها
اگر در محیط سازمانی، برای افراد ارزشهایی را ایجاد کنیم، افراد با انگیزه درونی فعالیت میکنند. مشکلی که مدل تشویق و تهدید دارد این است که اگر کسی را دائما تشویق کنید، برای فرد عادت میشود و اگر در مواردی تشویق را ادامه ندهید، ممکن است کار معمولی خود را هم دیگر انجام ندهد.
در دانش مدیریت، اصلی که آموزش داده میشود، بر مبنای دستاورد و نتیجهگرایی است. حال سوال اینجاست که این دستاوردها به چه قیمتی بهدست میآیند؟ پاسخ این است: به قیمت فشار آوردن بر روان آدمها!!؟
باید روی این موضوع تمرکز کنیم که چگونه میتوان دیدگاههایی که رنگوبوی انسانی میدهند را به مدیران فروخت و به آنها گفت که انسانی فکر و عمل کنند، چراکه آدمها، آدم هستند و قرار نیست فقط ترازنامه شما را پربارتر و بهتر کنند.
امیدمان این است که با صورتبندی دوباره موضوعات رفتار سازمانی، بتوان ایدهها را راحتتر مطرح و امیدوار باشیم که سازمانهای انسانیتری خلق کنیم.
زندگی سازمانی، تاثیر جدی بر زندگی اجتماعی و فردی ما میگذارد و بهبود فضا و رفتار سازمانی باعث میشود، جامعه بهتری داشته باشیم. توسعه، اساسا از توسعه قابلیتهای انسانی ایجاد میشود.
باید صورتبندیهای دیگری برای رفتار بهتر با آدمها داشته باشیم و بینش جدیدی به مدیران بدهیم که به انسانها نگاه دیگری داشته باشند.
رهبری سازمانی براساس علوم اعصاب
در این حوزه دو رویکرد وجود دارد:
1- رویکرد دیوید راک
2- رویکرد جدیدتر از سال ۲۰۱۱
آیا رویکرد دوم میتواند در کنار سطوح قبلی در تعامل با آنها توضیحات تکمیلی برای فهم بهتر از سطوح قبلی ارائه دهد.
📖 در کتاب «مبانی نورولیدرشیپ»،
نوشته دکتر کیومرث احمدی با
دنیای بینرشتهای بسیار واگرا روبهرو هستیم.
No comment