🪶🕯️جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را
🪦نکوداشت استاد شعر و ادب
“استاد شهریار”
🥁🪘🎷🎺باورمردمی یا فولکلور (به فرانسوی: Folklore) را میتوان گروهی دربرگیرنده افسانهها، داستانها، موسیقی، تاریخ شفاهی، ضربالمثلها، هزلیات، پزشکی، لالایی مادران، پایکوبی بومی، آیینها، شیوهها و سنّتها دانست.
فولکلور از دو واژه انگلیسی فولک (دنباله روی از واژه Volk در زبان آلمانی و برابر با Folc در انگلیسی باستان) برابر با مردم، مردان، مردم کوچه بازار، انبوه و لور (lar در انگلیسی کهن) برابر با یادگیری، آموخته، آگاهی، دانش تشکیل شدهاست.
🏹فولکلور را بیشتر در بررسی تودههای نیاموخته و درس ناخواندهٔ مردم میجویند؛ معمولاً در میان اقوام قدیمی بهویژه آنها که شهرنشین نبودند نمونههای بیشتری از فولکلور یافت میشود. واژه فولکلور را برای نخستین بار ویلیام توماس عتیقهشناس انگلیسی در مقالهای که زمینه آن گفتار دربارهٔ دانش مردمی و آداب و آیینهای کهن بود به کار برد.این واژه از نیم سده پیش نیز در ایران و ادبیات آن راه یافتهاست و رفته رفته این واژه برابر دانش عامیانه و دانستنیهای تودهٔ مردم رواج یافت و «فرهنگ عامه»، «فرهنگ عامیانه»، «فرهنگ توده» و «فرهنگ مردم» نامیده شد.
🎲♟️توسعه فولکلوریک ، نام پرمسمایی برای نوعی بیماری یا نارسایی در توسعه سازمانی است که در آن دانش انباشته در سازمان هایی که خوش شانش هستند به صورت چهره به چهره منتقل می شود.
این تعریف صرف نظر از محتوای عجیب آن، طنزی تلخ از شرایط توسعه بسیاری از سازمان هاست که اگر بدان توجه نشود در دراز مدت به طور حتم فروپاشی سالها کار دشوار و توسعه سازمانی را در همه جهات به همراه خواهد داشت.
🧿 یک جامعه انسانی، خواه ۲ نفره خواه به گستردگی یک کشور، در طول زمان و تنها در شرایط ثبات و امنیت، سرمایه هایی را در خود انباشت می کند.
این سرمایه ها تنها محدود به سرمایه های مالی نیستند. سرمایه مالی در اصل نمونه آشکار و قابل لمس انباشت سرمایه در یک جامعه انسانی است. یک جامعه در طول زمان علاوه بر سرمایه مالی، سرمایه انسانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را نیز در خود انباشت می کند.
به این پدیده انباشت سرمایه گفته می شود.
برای نزدیک شدن ذهن به این مفهوم میتوان انقلاب صنعتی اروپا را مثال زد.
انقلاب صنعتی در اروپا که در قرون هیجدهم و نوزدهم آغاز گردید، نیازمند هزینه مالی گزافی بود که بایستی صرف میشد تا جامعه اروپا قادر به ورود به چنین دورانی باشد. این هزینه در نتیجه دو قرن اکتشاف یا به تعبیری غارت سرزمین های آمریکای جنوبی، شبه قاره هند، استرالیا و آفریقا و انتقال سرمایه های این سرزمین ها به اروپا تأمین گردید. بدون این هزینه، اروپا هرگز توان پرداخت مخارج انقلاب صنعتی دو قرن بعد را نداشت. در نتیجه انباشت سرمایه مالی در اروپا در طی قرنهای شانزدهم و هفدهم و به تبع آن توسعه بنگاه های مالی مانند بانک ها و شرکت های بیمه، اروپا توانست از دل این سرمایه، انقلاب صنعتی را رقم بزند. بدون شک شروع انقلاب صنعتی زمینههای اجتماعی و سیاسی دیگری را نیز در بر میگیرد، که در نهایت در خدمت یک توسعه صنعتی قرار گرفت.
⏳بر اساس همین قاعده یک جامعه انسانی تنها در صورتی قادر به توسعه پایدار در هر زمینهای است که پیشتر دارای سرمایه انباشته در آن حوزه باشد.
هیچ کشور توسعه یافتهای وجود ندارد که سالها قبل از رونق اقتصادی یا صنعتی اش نسبت به انباشت سرمایه لازم برای برنامههای توسعه ای خود اقدام نکرده باشد.
همین قاعده برای یک سازمان یا کسب و کار نیز صادق است. هر کسب و کار در هر اندازهای، متکی به دانشی است که در آن کسب و کار وجود دارد و این دانش انباشته گرانبها ترین و مهمترین سرمایه آن است.
⌛دانش موجود در یک کسب و کار یا سازمان نتیجه تمامی هزینه ها، تجربه ها، شکست ها، موفقیت ها، خلاقیتها و اشتباهاتی است که یک سازمان در مدت زیست خود با آنها روبرو شده است.
📺 از نظر هویتی این دانش در تمام بخشهای سازمان به صورت سیال در حرکت است. تمامی انسان هایی که در یک سازمان وجود دارند بخشی از این دانش را با خود به همراه دارند. در طول زمان این دانشها در سطوح مختلف در سازمان در حافظه انسانها ذخیره و انباشته می شود.
به همین دلیل است که در سازمان هایی که در حفظ انباشت دانش خود مشکلات جدی دارند با پدیدهای به نام کارمند قهرمان روبرو هستیم.
🏆کارمند قهرمان مولود عدم توانایی سازمان در انباشت سرمایه است. این شخص عموما در سازمان حضور بیشتری نسبت به سایر همکاران خود دارد یا از دسترسی بیشتری به اطلاعات سازمان برخوردار است. این اطلاعات میتواند شامل اطلاعات فنی، روال های کاری، فرهنگ سازمانی و حتی روابط بین کارکنان نیز باشد.
🪄این شخص مادامی که در سازمان زیست میکند رفتار های مشخصی را بسته به موقعیت شغلی، منافع و طرز فکر و باور خود بروز می دهد.
در برخی موارد این شخص از عدم وجود روش مشخص و مدون در سازمان، از دانشی که در خود انباشته دارد سواستفاده میکند و اصطلاحاً سازمان را به گروگان می گیرد.
🧑🏻🔧به طور مثال مدیر فنی ای را در نظر بگیرید که روش ساخت یک محصول را آموخته اما این دانش را به هیچکس انتقال نمیدهد زیرا تصور میکند در این صورت کار خود را از دست خواهد داد یا قدرت چانه زنی برای کسب منافع بیشتر را دیگر نخواهد داشت.
در صورتی که بخت با سازمان یار باشد، کارمند قهرمان دانش خود را بدون ترس در اختیار سایرین قرار میدهد و دانش انباشته سازمان نه به صورت مدون و ساختارمند بلکه مانند اشعار فولکلور نسل به نسل و شخص به شخص به دیگران منتقل میشود.
در این حالت سرمایه انباشته سازمان تنها در صورتی که کارمند قهرمان همچنان در سازمان وجود دارد یا تغییر نیروی انسانی در سازمان زیاد نیست، حفظ خواهد شد. اما در صورتی که یکی از این دو مورد از بین برود سرمایه انباشته نیز به همان میزان از بین خواهد رفت.
به همین دلیل است که در هر جامعه انسانی که از سرمایه انباشته خود حراست نمی کند، با خارج شدن اشخاص کلیدی، جامعه یا از هم میپاشد یا با هزینه چندباره و با هربار تغییر همه چیز را دوباره می سازد.
هر سازمان یا جامعه انسانی که قهرمانی دارد که حیات آن بدو وابسته است، یک سیستم معیوب و ناکارآمد است که شاید در کوتاه مدت به حیات خود ادامه دهد یا حتی موفق هم باشد، اما بدون شک در دراز مدت قادر به ادامه حیات نیست و از هم فروخواهد پاشید.
نباید فراموش کرد سازمان یا کسب و کار یک سیستم کاملاً زنده است و این سیستم بایستی به گونهای طراحی و ساخته شود که به انسانها وابسته نباشد. نقش انسانها در مقابل چنین سیستمی افزایش سرمایه انباشه و زنده نگه داشتن آن است نه اینکه خود نقش سیستم را بازی کنند. مستند سازی، قانونمندی همگانی، پاسخگویی همگانی و جانشین پروری تنها راهکار درمان این بیماری است.
No comment