قسمتی از کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها
✒ اثر مارک منسون
کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها اثر مارک منسون را می توان از جمله کتاب هایی دانست که راهکارهایی برای توسعه فردی ارائه می دهد.
منسون در همان ابتدا به مخاطبانش یادآوری می کند که به دنبال زندگی خالی از سختی و مشکلات نباشند . جستجوی یک چیز ، تنها این حقیقت را تقویت می کند که شما اکنون فاقد آن چیز هستید ، راه حل یک مشکل، صرفا درست کردن یک مشکل دیگر است.
به عنوان مثال وقتی برای حل مشکل سلامتی در باشگاه ثبت نام می کنید، مشکل جدیدی برای صبح زود بیدار شدن و رفتن به باشگاه برای خود ایجاد کرده اید. هرچه در زندگی انجام میدهید نوعی تقلا است، پس لازم است تقلایی را پیدا کنید که مناسب خودتان باشد.
وقتی حس می کنیم خودمان مشکلاتمان را انتخاب می کنیم، احساس توانمندی می کنیم. وقتی حس می کنیم مشکلاتمان بر خلاف میلمان به ما تحمیل شده، احساس قربانی بودن و آزردگی می کنیم.
منسون انسان ها را از تصور خود خاص پنداری بر حذر می دارد. چرا که این تصور باعث می شود که ما همواره تمایل داشته باشیم برخورد ویژه ای با ما صورت بگیرد.
ما باید بدانیم که محال است که یک فرد خاص در تمام حوزه های زندگی اش عملکرد استثنایی داشته باشد. واقعیتی که درمورد بسیاری از سلبریتی ها مردم در رابطه با آنها، دچار خطای شناختی اثر هاله ای می شوند نیز در همین زمینه است .
یقین ، دشمن رشد است . هیچ چیزی را نمی توان به یقین گفت مگر پس از آنکه رخ داده باشد. حتی آن موقع هم هنوز جای بحث دارد. پس ما به جای تلاش برای دستیابی به یقین باید در جستجوی مداوم تردید باشیم.
پس از اینکه مفهومی برای خودمان می سازیم، مغزمان طوری طراحی شده است که به این مفهوم محکم می چسبد. ما به مفاهیم ساخته شده در مغزمان گرایش داریم و حتی اگر شواهدی ببینیم که با آن مفاهیم سازگار نباشد باز هم آنها را رها نمی کنیم.
بیشتر ، همیشه بهتر نیست
در واقع ما اغلب با کمتر خوشحال هستیم. وقتی ما با فرصت ها و گزینه های بیش از اندازه روبرو می شویم دچار حالتی می شویم که به آن پارادوکس انتخاب می گویند.
طبق این اصل هرچه گزینه های بیشتری داشته باشیم، از چیزی که انتخاب می کنیم کمتر خوشنود خواهیم بود. چون از تمام گزینه های احتمالی دیگر که از دست خواهیم داد آگاه هستیم .
انسانها از مرگ وحشت دارند و به این علت سعی میکنند فراسوی آن به زندگی ادامه دهند. بکر دو ایده اصلی را مطرح کرد،
اول اینکه انسان ها از مردن وحشت دارند. بر خلاف دیگر حیوانات، انسانها قارند به موقعیتهای فرضی فکر کنند. ما میتوانیم تخیل کنیم که اگر در دانشگاه رشتهی دیگری انتخاب کرده بودیم زندگیمان احتمالاً چگونه بود، یا اگر به جای معلمی تصمیم گرفته بودیم داروساز شویم. اما این قابلیت فرضیهسازی یک عیب هم دارد. ما میتوانیم تصور کنیم زندگی پس از مرگ ما ممکن است چگونه باشد. این امر ما را به ایدهی اصلی دوم بکر میرساند، اینکه چون ما میدانیم که محکوم به مرگ هستیم، تلاش میکنیم یک خود مفهومی بسازیم که بعد از درگذشت ما به زندگی ادامه دهد. به عبارت دیگر، در زندگی خود به دنبال پروژههای جاودانگی هستیم، چیزهایی که به عنوان میراث ما بر جای بمانند.
آرزوی افراد برای شکل دادن به دنیا، یا حداقل بخشی از آن، به صورتی که آنها میبینندش، جنگ و خرابی و فلاکت به بار آورده است. مهمتر از آن اینکه این نگرش برای ما به عنوان فرد مضر است. اصرار ناامیدانه برای رسیدن به شهرت برای ما استرس و اضطراب به همراه میآورد.
No comment